بی همتا
بی همتا
ساده شد نصیبتون این دِلَک ِ پُر شَرُ شور! چه جوری طاقت آوردم ؟ خیالم بی خودی تخته شب به شب راضی اینجا چه ترانه بی فروغه
اگه هیشکی حرفِ ما حالیش نمیشه ، بیخیال !
اگه شب رَد نمیشه از پَسِ شیشه ، بی خیال !
کنجِ چاردیواریِ رؤیا همیشه مالِ ماس ،
این نفس حتا اگه که آخریشه ، بیخیال !
اگه اینجا چشمِ ما همیشه بستهس ، بیخیال !
اگه تو سفره نمکدونِ شکستهس ، بیخیال !
بیخیالِ این خیالا که پُر از دلهرهاَن !
حتا شب اگه از این سیاهی خستهس ، بیخیال !
مث ِ اینه که بیفته دست ِ یه آدم ِ کور
!
شما اصلاً توی باغ ِ این جور حرفا نبودین
!
شما قدِ سَرِ سوزن اَم خاطرخوا نبودین
!
ما ر ُ بازی می دادین با اون چشای ناقـُلا
!
رفتین ُ پُشتِ شما شکسته شد بغض ِ پُلا
!
بازیچه ی چشماتون، این دل ِ پریشونه
!
من عاشتون نیستم، عشق حرفه ی ایشونه
!
مث ِ تیله توی دستای شما بود دل ِ من
!
می تپید فقط واسه اون گیسای شکن شکن
!
اما حیف ِ اون همه تپیدن ِ دل واسه تون
!
حیف ِ چشم به راهی ِ دوچرخه ی نامه رسون
!
ما ر ُ رنگ کرده بودین با حرفای دروغکی
!
با نگاهای قشنگ ُ وعده های الکی!
با قلم ميگويم:
- اي همزاد، اي همراه،
اي هم سرنوشت
هر دومان حيران بازيهاي دورانهاي زشت.
شعرهايم را نوشتي
دستخوش؛
اشكهايم را كجا خواهي نوشت؟
همین امروز و فرداس که بشوریمت روی تخته
یه چیزایی ازم مونده ، گمونم هیزم خشکه
دارم هی نفت می ریزم ، نه یه گالن نه یه بشکه
نه تنهایی منو کُشته ، نه بی گور و کفن بودن
من اونقد مردِ میدونم که یادم رفته زن بودن
عفونت ، لکه خون ، ادرار ، شبا ملٌافه می شورم
بیمارستان و شب کاری ، نمی فهمی و مجبورم
حشیش و شیشه و تریاک ، یه مُش معتاد مستاصل
تموم روز ُ توچرتُ یه وقتایی سر منقل
تجارت می کنی خوبه مَمَل اسم تجاریته
تموم زندگیم خرج خرید زهر ماریته
خماری ، نعشگی ،مستی، کتک کاری و درگیری
بدن دردای پی در پی ، مث ِ سگ پاچه می گیری
بیا پای خودت وایسا ، قرار ِ تازه بابا شی
یه روز این بچه می فهمه که بی کاری که اوباشی
یه کاری کن واسه بچه ت ، د ِ آخه لعنتی مردی
نگا کن زندگیمونو چه جوری نکبتی کردی
دیگه چشمام به دستی نیست ، دیگه دستام به زانومه
دارم تنهایی پا می شم ، فشار زندگی رومه
تو کبریتی که می سوزی ، یه روزی بی خطر می شی
خودت تکلیف ُ روشن کن ،پدر شم یا پدر می شی
تو فصل ِ تاراج ِ درخت، جوانه یعنی یه قیام!
ببین چه قیمتی شدن، ترانه های بی کلام!
ببین که پا برهنه ها، خسته شدن تو نیمه راه،
کی گفته از گنبد ِ شب، سر می زنه صدای ماه؟
کی گفته سنگ ِ کینه ها، با اینه رو به رو بشه؟
چله شمار ِ سوگ ِ ، کرکس ِ پیر ِ تقویم!
دیوارا ر ُ پوشوندن، آگهی های ترحیم!
تو فصل ِ تاراج ِ نفس، زمزمه یعنی یه قیام!
ببین چه قیمتی شدن، ترانه های بی کلام!
تو این وُفور ِ همهمه، چقدر صدای ما کمه!
ببین که زخم ِ حادثه ، دم به دمه! دم به دمه!
ببین که دیو ِ دل سیاه، سلسله دار ِ سایه هاس!
سکوت ِ این حنجره ها اینجا به معنای صداس!
همیشه راز حقیقت پشت پرده ی دروغه
همیشه رو به غروبن ‚ این جماعت رجز خون
صداشون پر از سکوته ‚ حوض قصه شون پر از خون
اما من وارث نورم ‚ کهکشون توی چشامه
صد تا خورشید دوباره ‚ توی وسعت صدامه
این جماعت هنوز تو خواب
دنیا رو بیدار می بینن
الاغ لنگ قصه رو
یه اسب بالدار می بینن
انگار از تمام قصه سهم من تیغ بلا بود
توی شهر نون نخورده گنبدا جنس طلا بود
اما من اینه دارم ! ای نفس کش نفس کش
من از این خونه نمی رم ! تو باید بری ! سفر خوش
منو تو کوچه نشون کن ! مرگ من مرگ صدا نیست
جای خالی حضورم ‚ غیبت ترانه ها نیست
این جماعت هنوز تو خواب
دنیا رو بیدار می بینن
الاغ لنگ قصه رو
یه اسب بالدار می بینن
Design By : Mihantheme |