بی همتا

بی همتا

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- عشق! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …

نوشته شده در سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:شعرعاشقانه,بی همتا,جدید,علی بی همتا,سالار,لوتی,عاشقانه,ساعت 13:50 توسط علی مرادی | |


من یه سطرم

نه مریدم نه مرادم

نه گناه شب هرز و شب تارم

نه شرابم، نه شر و شور جوانی

من نه بازیچه آن بلهوسانم

من یه سطرم

سطری از متن زمینم

که به جوهر شدم آلوده دنیا

به خرابات شدم شهره و در میکده مستانه وتنها

من نچیدم ز هوس سیب، از باغ تمنّا

من نیالوده ام این عرصه و این دامن صد چین شبانگاه

من دامادم که به عروس  طبیعت شده مدیون

من خطایم!

که به خطِّ لبِ آن عشوه هر جایی بی نام شدم واله وشیدا

من گناهم؟ !

گُنهی از سر تقصیر دگرها!!

نوشته شده در یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:شعر عاشقانه,بی همتا,علی بی همتا,لوتی,ساعت 20:57 توسط علی مرادی | |

Design By : Mihantheme